کد مطلب:304439 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

نقل پاره ای از فداکاری های علی
در اینجا فاطمه(س) به حكایتِ پاره ای از فداكاری ها و جوانمردی ها و صلابتهای همسرش علی(ع) می پردازد و اندكی از بسیار را كه برای مخاطبانش نیز روشن بود، بازگو می كند تا شاید خفتگان را بیدار كند و بی خبران را آگاه سازد. علی(ع) خود، شرح فداكاری های جوانمردانه اش را چنین بازگو می كند:

وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفِظُونَ مِنْ اَصْحابِ مُحَمَّدٍ(ص) اَنّی لَمْ اَرُدَّ عَلَی اللَّهِ وَ لاعَلی رَسُولِهِ ساعَةً قَطُّ وَ لَقَدْ واسَیْتُهُ بِنَفْسی فی المَواطِنِ الَّتی تَنْكُصُ فیها الْاَبْطالُ، وَ تَتَأخّرُ فیها الْاَقدامُ، نَجْدَةً اَكْرَمَنی اللَّهُ بِها. [1] از اصحاب محمّد(ص)، آنانی كه نگهبانان اسرار اویند، می دانند كه من هرگز لحظه ای از فرمان خدا و پیامبرش سرپیچی نكرده ام؛ بلكه در موقعیّت هایی كه دلیران در آن، پشت می كنند و گامها در آن واپس می رود، با او مواسات كردم، و این، به سبب شجاعتی است كه خداوند مرا به آن گرامی داشته است.

به راستی این علی كیست كه این چنین مظلوم مانده است؟ مظلوم در برابر قدرت طلبی ها، جهالتها، بی عدالتی ها و حق كُشی ها، و فاطمه(س)، آنچنان دردمندانه و خشمگینانه بر كسانی كه حق او را كه - حقّ انسان مظلوم است - به تاراج برده اند، می تازد و كلماتش را چون تازیانه، بر ذهن و دلِ آنان فرود می آورد و قصه جوانمردی ها و فداكاری های او را می سُراید؟ و سكوتِ مرگبار شبِ تاریكِ «جاهلیّت باز برگشته» را می شكند و پاره ای از عظمتهای شگفت آورِ او را، كه دوست و دشمن، مظهر العجائبش می دانند، فریاد می كشد؟ آیا او تنها سرباز فداكاری است كه در راه آرمان و هدف متعالی اش سرسختانه مبارزه می كرد آیا یك قهرمانِ شكست ناپذیری است كه فروتنانه، با دیگر انسانها ارتباط برقرار می نمود، و در اوج قدرت، سینه تاریك شب را می شكافت و در كنار یتیمان و خاك نشینان، بر روی خاك می نشست؟ و آیا تنها یك زمامداری بود كه با شناخت واقع بینانه ای از انسان و جهان، با حفظ حرمت و كرامت والای انسان، به عدالت گستری می پرداخت و عالی ترین نمونه حكومت بر جامعه انسانی را تحقّق بخشید؟ و آیا تنها بنده عاشقی بود كه در میانِ خون و شهادت، عاشقانه غلتید و خود را نباخت و خویشتن خویش را فراموش نكرد و با نگاهی تیز و ژرف به سوی «ابدیّت و جاودانگی»، با فریادهای خون آلودش، سرودِ رهایی «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» را سر داد؟ آری! همه این شگفتی ها بود؛ لیكن اینها نبود؛ چه، اقیانوس عظیمی كه غوّاصان معرفت به هر زاویه اش بروند، به ساحل شخصیّت او راه نمی یابند. اینجا پهنه ژرفایی و عظمتی است بیگانه با نهایتها. چه بیشمار اندیشمندان و فرزانگان و ژرف نگرانی كه خاموش ماندن را سخت تر دانستند و سكوت را گویاتر شمردند، و چه بسیار فرهیختگان و سخنوران و شاعران كه قهرمانان بزرگ و پیروز پهنه های سخن و سخنوری بودند؛ لیكن در این پهنه بیكران و عرصه سترگ، نیارستند پویند... [2] هنگامی كه به ابوالطیّب متنبّی، شاعر بزرگ عرب، می گویند: «چرا در ثناگستری علی، چیزی نمی سرایی؟». می گوید: درباره خورشید، چه بگویم؟ خورشید، یعنی خورشید...


وَ تَرَكْتُ مَدْحی لِلْوَصِیّ تَعَمُّداً

اِذْ كانَ فَضْلاً مُستطیلاً شاملاً


وَ اذَا اسْتَطالَ الشّی ءُ قامَ بِنَفْسِهِ

وَ صِفاتُ ضوءِ الشّمسِ تَذْهَبُ باطلاً


من از یادِ مدایح وصیّ پیامبر، به عمد خاموش نشسته ام؛ چه، نمی توان جهانی را در بیانی گنجانید. آن عظمت كه به ذات خویش قائم است، چه نیازی به مدح دارد؟ آیا بیهوده نیست معرفیِ آفتاب عالمتاب.

ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه می گوید: چه بگویم درباره مردی كه دشمنانش نتوانستند عظمتها و فضیلتهای او را انكار كنند، و ناگزیر، به برتری شخصیّت او اعتراف كردند. تو خود می دانی كه بنی امیّه، بر زمامداری جهان اسلام، سلطه یافتند و با هرگونه مكر و فریب، در خاموش كردنِ شعاعهای شخصیّت علی كوشیدند، و بر بالای منبرها [گویندگانِ دین به دنیافروش، كه با ترازوی دین، كالای دنیا می خریدند]، به ترویج هرگونه لعن و افترا درباره او پرداختند و هركس كه شخصیّت او را می ستود، تهدید كرده، به زندان افكندند و سرانجام، او را با شكنجه و آزار، می كشتند و نشر و نقل هر روایتی را كه فضیلت او را بازگو می كرد، ممنوع ساختند. حتّی از نامیدن كودكان به نام علی نیز جلوگیری كردند. با این همه، جز بر عظمت علی و گسترش بزرگی های او نیفزود و در حقیقت، نابكاری های خاندان اموی در محو عظمتها و شگفتی های شخصیّت بی منتهای علی(ع)، چونان پوشانیدنِ آفتاب عالمتاب بود با كف دست. [3] و همو در تفسیر خطبه ای كه به مناسبت تلاوت «اَلْهاكُمُ التَّكاثُر» ایراد فرمود، می گوید: «من سخت در شگفتم از بزرگمردی كه در مورد جنگ چنان خطبه ایراد می كند كه دلالت بر آن دارد كه سرشت او در شجاعت چون طبیعت شیران و پلنگان و دیگر جانوران شكاری است و در همان مقام چون می خواهد موعظه فرماید سخنی می آورد كه دلیل بر آن است كه سرشت او همچون راهبان گلیم پوش است؛ گوشت نمی خورند تا چه رسد به اینكه خونی بریزند. این بزرگمرد گاه به صورت «بسطام بن قیس شیبانی» و «عُتیبة بن حارث یربوعی» و «عامر بن طفیل عامری» است [4] و گاه به صورت «سقراط» دانشمند بزرگ یونانی و «یوحنّای معمدان» اسرائیلی. مسیح بن مریم الهی است. سوگند می خورم به آن كه همگان به او سوگند می خورند كه من از پنجاه سال پیش تا كنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام و هیچ بار آن را نخوانده ام مگر آن كه در جان من بیم و خوف و موعظه پدید آمده و در دلم هراس و بر اندامم لرزه افكنده است و هرگز در آن دقت نكردم مگر آنكه مردگان از خویشاوندان و نزدیكانم را فریاد آوردم و دوستان در گذشته خود را به خاطر آوردم و چنین پنداشتم كه خود همان كسی هستم كه علی(ع) حال او را در این خطبه توصیف فرموده است. چه بسیار گویندگان و واعظان و فصیحان كه در این معنی سخن گفته اند و چه بسیار كه بر گفته های آنان به طور مكرر آگاهی پیدا كرده و آن را خوانده ام و در هیچ كدام از آن ها نظیر این تأثیر را در نفس خود ندیده ام. ممكن است این موضوع به سبب عقیده من نسبت به گوینده این سخن باشد و ممكن است بدان سبب باشد كه نیت گوینده شایسته و یقین او استوار و اخلاص او پاك و خالص است و ناچار تأثیر گفتارش در نفوس بیشتر و نفوذ موعظه اش در دلها رساتر است. [5] .


مُسلمِ اوّل، شهِ مردان، علی

عشق را سرمایه ایمان، علی


از ولای دودمانش زنده ام

در جهان مثل گُهر تابنده ام


نرگسم وارفته نظّاره ام

در خیابانش چو بو آواره ام


زمزم ار جوشد ز خاك من، از اوست

مِی اگر ریزد ز تاك من، از اوست


خاكم و از مِهر او آیینه ام

می توان دیدن نوا در سینه ام


از رُخ او فال، پیغمبر گرفت

ملّت حق از شكوهش فَر گرفت


زیر پاش اینجا شكوه خیبر است

دست او آنجا قسیم كوثر است


از خود آگاهی یداللّهی كند

از یداللّهی شهنشاهی كند


ذات او دروازه شهر علوم

زیر فرمانش حجاز و چین و روم


(اقبال)

فاطمه(س) همچنین به راحت طلبی ها و شادخواری های كسانی كه پیامبر(ص) و مسلمانان را در عرصه های سخت و سرنوشت ساز، در محاصره انبوه عظیمی از دشمن، تنها می گذاشتند و به هنگام رویارویی با دشمن، فرار را بر قرار و پایداری برمی گزیدند، اشاره كرده است؛ همانانی كه به تعبیر ایشان، اكنون بر مَركب قدرت، سوارند و بی باكانه، در حالی كه پوشش خلافت را «تَقَمُّص» كرده اند، به هر سو كه می خواهند، می تازند و بر امّت پدرش حكم می رانند. این نهیب زهرا(س) بر آنان است كه: با این همه، شما در زندگی راحت و در بسترِ امن و آسایش و در نهایت، خوشگذرانی و آرامش، غنوده بودید و در انتظار رویداری ناگوار (كشته شدن علی(ع))، بودید. مردمانی بودید كه در شرایط بحرانی، عقب نشینی كرده، از عرصه جنگ فرار می كردید. ابن اثیر، در تاریخ خود می نویسد: وجود پیامبر، از هر طرف مورد هجوم دسته هایی از ارتش قریش قرار گرفت. هر دسته ای كه به آن حضرت حمله می آورد، علی به فرمان پیامبر، به آنها حمله می كرد و با كشتن برخی، موجبات تفرّق آنها را فراهم می ساخت. این جریان، چند بار در «اُحد» تكرار شد. در برابر این فداكاری، امین وحی نازل گردید و فداكاری علی را نزد پیامبر ستود و گفت: این نهایتِ فداكاری است كه این افسر از خود نشان می دهد، رسول خدا، امین وحی را تصدیق كرد و گفت: من از علی، و او از من است. [6]


[1] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 3، ص 796.

[2] كلام جاودانه، ص 20-22.

[3] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 16-17.

[4] از دليران نام آور عربند.

[5] جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 5، ص 169.

[6] فروغ ابديّت، ج 2، ص 61 (به نقل از: تاريخ كامل، ج 2، ص 107).